کد مطلب:328150 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:446

سوره اعراف، آیات 93 - 85
و الی مدین اخاهم شعیبا قال یقوم اعبدوا الله ما لكم من اله غیره قد جاءتكم بینه من ربكم فاوفوا الكیل و المیزان و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها ذلكم خیر لكم ان كنتم مؤ منین (85)

و لا تقعدوا بكل صراط توعدون و تصدون عن سبیل الله من آمن به و تبغونها عوجا و اذكروا اذ كنتم قلیلا فكثركم و انظروا كیف كان عقبه المفسدین (86)

و ان كان طائفه منكم آمنوا بالذی ارسلت به و طائفه لم یومنوا فاصبروا حتی یحكم الله بیننا و هو خیر الحاكمین (87)

قال الملا الذین استكبروا من قومه لنخرجنك یشعیب و الذین آمنوا معك من قریتنا او لتعودن فی ملتنا قال اولو كنا كارهین (88)

قد افترینا علی الله كذبا ان عدنا فی ملتكم بعد اذ نجینا الله منها و ما یكون لنا ان نعود فیها الا ان یشاءالله ربنا وسع ربنا كل شی ء علما علی الله توكلنا ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین (89)

و قال الملا الذین كفروا من قومه لئن اتبعتم شعیبا انكم اذا لخاسرون (90)

فاخذتهم الرجفه فاصبحوا فی دارهم جاثمین (91)

الذین كذبوا شعیبا كان لم یغنوا فیها الذین كذبوا شعیبا كانوا هم الخاسرین (92)

فتولی عنهم و قال یا قوم لقد ابلغتكم رسالات ربی و نصحت لكم فكیف آسی علی قوم كافرین (93).





ترجمه آیات

و به سوی مردم مدین برادرشان شعیب را فرستادیم ، (او به قوم خود) گفت : ای قوم ! خدای یگانه را كه جز او خدایی ندارید بپرستید، برهانی از پروردگارتان به سوی شما آمده (و حجت بر شما تمام شده ) پیمانه و وزن را تمام دهید (كم فروشی مكنید) و حق مردم را كم مدهید و در این سرزمین پس از اصلاح آن فساد راه میندازید، این دستور را اگر باور داشته باشید برای شما بهتر است (85)

بر سر هر راه منشینید كه مردم را بترسانید، و كسی را كه به خدا ایمان آورده از راه خدا باز دارید، و راه خدا را منحرف خواسته باشید، زمانی را به یاد آرید كه اندك بودید، و خدا بسیارتان كرد، به یاد آرید و بنگرید سرانجام تباهكاران چگونه بود (86)

اگر گروهی از شما به این آیین كه من برای ابلاغ آن مبعوث شده ام ایمان آورده اند و گروهی ایمان نیاورده اند، صبر كنید تا خدای مان داوری كند، او بهترین داوران است (87)

بزرگان قوم وی كه گردن كشی می كردند گفتند: ای شعیب ! ما تو را با كسانی كه به تو ایمان آورده اند، از آبادی خود بیرون می كنیم ، مگر اینكه به آیین ما باز گردید، گفت : (به آیین شما بازگردیم ) هر چند از آن نفرت داشته باشیم ؟ (88)

اگر پس از آنكه خدا ما را از آیین شما رهایی داده بدان باز گردیم درباره خدا دروغی ساخته ایم ، ما را نسزد كه بدان باز گردیم ، مگر خدا، پروردگارمان بخواهد كه علم پروردگار ما به همه چیز رسا است ، و ما كار خویش را به خدا واگذاشته ایم ، پروردگارا! میان ما و قوممان به حق داوری كن كه تو بهترین داورانی (89)

بزرگان قوم كه كافر بودند گفتند: اگر شعیب را پیروی كنید زیان خواهید دید (90)

زلزله گریبان ایشان را بگرفت و در خانه های خویش بی جان شده و به زانو درآمدند (91)

گویی كسانی كه شعیب را تكذیب كردند هرگز در آن دیار نبودند، و كسانی كه شعیب را تكذیب می كردند، خود مردمی زیانكار بودند (92)

آنگاه از آنان رو برتافته و گفت : ای قوم ! من پیغام های پروردگار خویش را به شما رساندم و نصیحتتان كردم ، چگونه برای گروهی كه كفر می ورزند اندوهگین شوم ؟ (93).بیان آیات

بیان آیات مربوط به رسالت شعیب (علیه السلام )





و الی مدین اخاهم شعیبا...





این آیه عطف است بر داستان نوح (علیه السلام )، چون شعیب (علیه السلام ) نیز مانند نوح و سایر انبیای قبل از خود دعوت خویش را بر اساس توحید قرار داده بود.

(قد جاءتكم بینه من ربكم ) این جمله دلالت دارد بر اینكه شعیب (علیه السلام ) معجزاتی كه دلیل بر رسالتش باشد داشته ، و اما آن معجزات چه بوده ، قرآن كریم اسمی از آن نبرده است .

و مقصود از این آیات و معجزات ، آن عذابی كه در آخر داستان ذكر می كند نیست ، زیرا گر چه آن نیز در جای خود آیتی بود، و لیكن آیتی بود كه همه آنان را هلاك ساخت ، و معلوم است كه آیه عذاب آیه و معجزه رسالت نمی تواند باشد. علاوه بر اینكه پس از ذكر این آیه و بینه نتیجه گرفته و می فرماید: پس به كیل و وزن وفا كنید، و این نتیجه گیری وقتی صحیح است كه عذاب نازل نشده باشد، و مردم هلاك نشده باشند.

تعالیم شعیب (ع ) به قوم خود

(فاوفوا الكیل و المیزان و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها) شعیب (علیه السلام ) نخست قوم خود را پس از دعوت به توحید كه اصل و پایه دین است به وفای به كیل و میزان و اجتناب از كم فروشی كه در آن روز متداول بوده دعوت نموده ، و ثانیا آنان را دعوت به این معنا كرده كه در زمین فساد ایجاد نكنند، و بر خلاف فطرت بشری - كه همواره انسان را به اصلاح دنیای خود و تنظیم امر حیات دعوت می كند - راه نروند.

گر چه افساد در زمین بر حسب اطلاق شامل گناهان مربوط به حقوق الله نیز می شود، و لیكن از ما قبل و ما بعد جمله مورد بحث بر می آید كه مقصود از فساد خصوص آن گناهانی است كه باعث سلب امنیت در اموال و اعراض و نفوس اجتماع می شود، مانند راهزنی ، غارت ، تجاوزهای ناموسی و قتل و امثال آن .

(ذلكم خیر لكم ان كنتم مؤ منین ) شعیب (علیه السلام ) سپس این دو دعوت خود را چنین تعلیل می كند كه : وفای به كیل و وزن و بر هم نزدن نظم جامعه برای شما بهتر است ، و سعادت دنیای شما را بهتر تاءمین می كنند، زیرا زندگی اجتماعی انسان وقتی قابل دوام است كه افراد، مازاد فرآورده خود را در مقابل فرآورده های دیگر مبادله نموده و بدین وسیله حوائج خود را برآورده كنند، و این وقتی میسر است كه در سراسر اجتماع امنیت حكم فرما بوده و مردم در مقدار و اوصاف هر چیزی كه معامله می كنند به یكدیگر خیانت نكنند، چون اگر خیانت از یكنفر صحیح باشد از همه صحیح خواهد بود، و خیانت همه معلوم است كه اجتماع را به چه صورت و وضعی در می آورد، در چنین اجتماعی مردم به انواع حیله و تقلب ، سم مهلك را به جای دوا، و جنس معیوب و مخلوط را به جای سالم و خالص به خورد یكدیگر می دهند.

و همچنین عدم افساد در زمین ، چون فسادانگیزی نیز امنیت عمومی را كه محور چرخ اجتماع انسانی است از بین برده و مایه نابودی كشت و زرع و انقراض نسل انسان است .

خلاصه بیان شعیب این شد كه : شما اگر به گفته های من ایمان داشته باشید - و یا اگر ایمان به حق داشته باشید - بطور مسلم تصدیق خواهید كرد كه وفای به كیل و وزن و اجتناب از كم فروشی و تقلب و خودداری از افساد در زمین به نفع خود شما است .

بعضی از مفسرین آیه مورد بحث را طوری دیگر معنا كرده و گفته اند: معنای ایمان در این آیه ایمان به دعوت است ، چون وقتی مردم از دعوت انبیاء منتفع می شوند كه به آنان ایمان داشته باشند، كسانی كه در دل كافرند، همان كفر و شقاوت و ضلالت شان نمی گذارد كه دعوت انبیاء را قبول نموده ، از خیرات دنیوی آن طور كه شایسته است منتفع شوند، در نتیجه انتفاعاتی كه از دنیا و زندگی آن دارند، انتفاعاتی است خیالی همچنانكه فرموده : (و ما هذه الحیوه الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخره لهی الحیوان لو كانوا یعلمون ).

بعضی دیگر گفته اند: احتمال دارد لفظ (ذلكم ) اشاره به وفای به كیل و سایر مذكورات بعد از آن نباشد بلكه اشاره به جمیع مطالب گذشته بوده ، و مراد به ایمان هم همان معنای اصطلاحی باشد نه معنای لغوی ، خلاصه اینكه معنای آیه چنین باشد: شما اگر ایمان به خدا می داشتید، تنها او را می پرستیدید و به كیل و وزن وفا نموده و در زمین فساد نمی انگیختید.

اشكالی كه به این دو تفسیر وارد است این است كه از ظاهر آیه بر می آید كه قوم شعیب قبل از این خطاب متصف به ایمان بوده اند، برای اینكه فرموده : (ان كنتم مؤ منین ) هم لفظ (كنتم ) كه ماضی است و هم لفظ (مؤ منین ) كه اسم فاعل از ایمان است ظهور در این دارد كه صفت ایمان مدتی در بین آنان مستقر بوده ، و اگر قوم شعیب ایمان نداشتند یا همه آنان كافر بودند و یا بعضی كافر و مستكبر و بعضی مؤ من و منقاد می بودند، جا داشت بفرماید: (ذلكم خیر لكم ان آمنتم (و یا) ان تومنوا این برای شما بهتر بود اگر ایمان می آوردید و یا اگر ایمان بیاورید) پس از اینجا می فهمیم كه منظور از ایمان در این آیه ، ایمان به معنای اصطلاحی نیست .





و لا تقعدوا بكل صراط توعدون و تصدون عن سبیل الله من آمن به و تبغونها عوجا...





ظاهر سیاق این است كه (توعدون ) و (تصدون ) حال از فاعل (لا تقعدوا)، و جمله (و تبغونها) حال از فاعل (تصدون ) است .

شعیب (علیه السلام ) در این جمله ، سومین بخش دعوت خود را بیان می كند، و آن این است كه كاری به صراط مستقیم خدا نداشته باشند. از این جمله بر می آید كه قوم شعیب به انحای مختلف مردم را از شعیب گریزان می كرده اند، و از اینكه به وی ایمان آورند و نزدش رفته كلماتش را گوش دهند، و در مراسم عبادتش شرك ت جویند، بازشان داشته آنان را در اینكه به دین حق و طریقه توحید در آیند تهدید می كردند، و همواره سعی می كردند راه خدا را كه همان دین فطرت است كج و ناهموار طلب كنند و بپیمایند.

كوتاه سخن ، در راه ایمان راهزنانی بودند كه با تمام قوا و با هر نوع حیله و تزویر مردم را از راه بر می گرداندند. شعیب (علیه السلام ) هم در مقابل ، ایشان را به یاد نعمت های خداوند انداخته توصیه می كند كه از تاریخ امم گذشته و سرانجام مفسدین ایشان عبرت گیرند.

اشاره به اینكه ازدیاد نسل از نعمت های الهی و از پایه هایتكامل بشر است

(و اذكروا اذ كنتم قلیلا فكثركم و انظروا كیف كان عاقبه المفسدین ) - این دو جمله در حقیقت موعظه و نصیحت درباره امتثال اوامر و نواهی قبلی است . در جمله اول مردم را به یاد یكی از نعمت های بزرگ خدا می اندازد، و آن مساءله ازدیاد نسل است برای اینكه انسان بر خلاف سایر انواع حیوانات زندگیش اجتماعی است ، و آن كمالاتی كه برای این نوع میسر و متوقع است و خلاصه ، سعادت عالیه ای كه انسان را از سایر انواع حیوانات متمایز می كند و حساب او را از آنها جدا می سازد اقتضاء می كند كه این موجود دارای ادوات و قوای مختلف و تركیبات وجودی خاصی بوده باشد كه با داشتن آن نمی تواند مانند سایر حیوانات بطور انفرادی زندگی نموده و همه حوائج ضروری خود را تاءمین نماید، بلكه ناگزیر است از اینكه در تحصیل خوراك ، پوشاك ، مسكن ، همسر و سایر حوائج با سایر افراد تشریك مساعی نموده و همه با كمك فكری و عملی یكدیگر حوائج خود را تاءمین نمایند.

پر واضح است كه برای چنین موجودی كثرت افراد، نعمت بسیار بزرگی است ، زیرا هر چه بر عدد افراد اجتماعش افزوده شود نیروی اجتماعیش بیشتر و فكر و اراده و عمل آن قوی تر می گردد و به دقایق بیشتر و باریك تری از حوائج پی برده در حل مشكلات و تسخیر قوای طبیعت راه حل های دقیق تری را پیدا می كند.

روی این حساب مساءله ازدیاد نسل و اینكه عدد افراد بشر به تدریج رو به فزونی می گذارد خود یكی از نعمت های الهی و از پایه ها و اركان تكامل بشر است . آری ، هیچ وقت یك ملت چند هزار نفری نیروی جنگی و استقلال سیاسی و اقتصادی و قدرت علمی و ارادی و عملی ملت چندین میلیونی را ندارد.

و اما عاقبت مفسدین ، این نیز برای كسانی كه چشم بصیرت داشته باشند موعظه و عبرت بزرگی است

و خوشبختانه تاریخ به اندازه كافی از احوال امم گذشته ضبط كرده ، همه می دانند كه در دورانهای گذشته از قیاصره و فراعنه و اكاسره و فغافره و امثال آنان گردن فرازانی طاغی بوده اند كه دلها را از هیبت سلطنت خود مرعوب نموده خانه ها را خراب و اموال را غارت می كردند، و خون مردم را به سهولت ریخته ، زن و فرزند آنان را به زیر یوغ بردگی خود می كشیدند، خدای تعالی هم آنان را در این ظلم و ستم مهلت داد تا به اوج قدرت خود رسیده و به منتهای درجه شوكت نائل آمدند، دنیا و زینت و شهواتش دل آنان را فریفته و از اینكه ساعتی عقل خود را به كار اندازند بازشان داشت ، و تمامی اوقات خود را صرف عیش و نوش نموده ، هوای دل را معبود خود ساختند، و به این وسیله خداوند گمراهشان ساخته كارشان را به اینجا كشانید كه در عین داشتن قدرت و اراده و هر نعمت دیگری از آن استفاده ننموده ، به تدریج از میان رفتند و امروز جز نام ننگینی از بعضی از آنان باقی نمانده است ، آری سنت پروردگار بر این جریان یافته كه انسان زندگی خود را بر اساس تعقل بنا كند، و اگر غیر این كند و راه فساد و افساد را پیش گیرد، طبع عالم و اسباب جاری در آن با او بنای ضدیت و دشمنی را می گذارد و او هر قدر هم نیرومند باشد در بین دو سنگ آسیای طبیعت له و نابود می شود.

امر به شكیبایی در برابر كفر كافران ، تعلیم دیگر شعیب (ع ) بوده است





و ان كانت طائفه منكم آمنوا بالذی ارسلت به ...





در این آیه چهارمین دستور خود را به آنان گوشزد می كند، و آن این است كه در صورتی كه اختلاف كلمه در بین شما روی داد و عده ای از شما به طرف كفر متمایل شدند شما بخاطر آنان دست از حق و حقیقت بر ندارید. بلكه به طرف حق گرائیده ، در مقابل كارشكنی های آنان صبر كنید، از اینجا معلوم می شود كه شعیب (علیه السلام ) از اتفاق مردم بر ایمان و عمل صالح ماءیوس بوده ، و احساس كرده كه چنین اتفاقی نخواهند كرد و مسلما اختلاف خواهند داشت ، و طبقه اول و توانگران قومش به زودی دست به خرابكاری و كارشكنی و آزار مؤ منین خواهند زد، و قهرا مؤ منین در تصمیم خود سست خواهند شد، ناچار همه ایشان را از مؤ من و كافر امر به صبر و انتظار فرج نموده است تا خداوند در میان شان حكومت كند، چرا كه او بهترین حكم كنندگان است ، یكی از شواهد بر اینكه او بهترین حكم كنندگان است ، همین امر به صبری است كه به كافر و مؤ من قوم شعیب كرده ، زیرا صلاح جمعیتی كه مركب از كافر و مؤ من است در همین است كه در برابر یكدیگر صبر و خویشتن داری را پیشه كنند،

مؤ منین در زندگی خود آرامش خاطر را از دست نداده و در دین خود دچار حیرت و اضطراب نشوند، كفار هم به كفر خود اكتفا نموده ، كارهایی كه مایه ندامت است نكرده و از در نادانی دامن خود را به ننگ ظلم و مفسده جویی آلوده نسازند، پس همین دستور خود یكی از شواهدی است بر اینكه خداوند خیر الحاكمین است برای اینكه در هر موقع مناسبی حكمی می كند كه مایه خیر همه مردم است ، و هر حكمی هم كه می كند، عادلانه و خالی از جور و تعدی است .

بنابراین جمله (فاصبروا) نسبت به كافر حكمی است ارشادی ، و نسبت به مؤ منین حكمی است مولوی ، و یا به عبارت دیگر نسبت به هر دو طبقه حكمی است ارشادی كه آنان را به صلاحشان راهنمایی می كند.





قال الملا الذین استكبروا من قومه لنخرجنك یا شعیب ...





شعیب (علیه السلام ) به وظیفه ارشاد و راهنمایی خود قیام نمود، و لیكن قوم او استكبار نموده به دستوراتش گردن ننهادند و در عوض ‍ او و گروندگان به او را تهدید نموده و گفتند: باید از دین توحید دست بر دارید و گرنه از شهر و دیارتان اخراج خواهیم كرد.

و از آنجایی كه تهدید خود را بطور قطع خاطرنشان شعیب كردند، همچنانكه از لام و نون تاءكید در دو جمله (لنخرجنك ) و (او لتعودن ) بر می آید شعیب ترسیده و از خدای تعالی فتح و فیروزی و نجات از این گرفتاری را طلب نمود، و گفت : (ربنا افتح بیننا...).





قال اولو كنا كارهین قد افترینا علی الله كذبا ان عدنا فی ملتكم ...





شعیب (علیه السلام ) در آیه شریفه از ارتداد واعراض از دین توحید اظهار كراهت نموده و با جمله (قد افترینا علی الله كذبا) و سایر جملات بعدی كراهت خود را توجیه نموده ، فهمانید در صورتی كه او و قومش مجبور به اختیار یكی از دو شق ارتداد و یا تبعید شوند جز شق دوم را اختیار نخواهند كرد.

اشتباه یك مفسر كه جمله : (ان عدنا فی ملتكم ) رادلیل بر مشرك بودن شعیب (ع ) قبل از نبوتش گرفته است .

بعضیها جمله (ان عدنا فی ملتكم ) را دلیل گرفته اند بر اینكه شعیب (علیه السلام ) قبل از نبوتش مشرك و بت پرست بوده ، و این اشتباه بسیار بزرگی است ، و حاشا بر مقام شامخ انبیاء كه بتوان چنین نسبت هایی به آنان داد، مفسر مزبور از این معنا غفلت كرده كه شعیب (علیه السلام ) اینكلام را از زبان قوم كه قبلا كافر بوده اند گفته و در حقیقت این جمله و همچنین جمله : (نجینا الله ) از باب نسبت دادن وصف اكثریت افراد یك اجتماع به همه ایشان است ، البته این در صورتی است كه مراد از نجات دادن ، نجات دادن ظاهری از شرك فعلی باشد، وگرنه اگر مراد نجات حقیقی از هر ضلالتی چه محقق و چه مقدر بوده باشد، خود شعیب هم مانند سایر افراد قومش از كسانی خواهد بود كه خداوند نجاتشان داده اگر چه خود او یك لحظه هم به خدا شرك نورزیده باشد، برای اینكه شعیب هم مانند سایر مردم هیچ خیر و شری را از خود مالك نبوده و هر خیری كه به او رسیده از ناحیه پروردگار بوده است .

(و ما یكون لنا ان نعود فیها) - این جمله به منزله اعراض از گفته های قبلی و ترقی دادن مطلب و آن را كه قبلا قطعی نبود بطور قطع بیان داشتن است ، گویا فرموده : ما از برگشتن به كیش شما كراهت داریم ، زیرا این برگشت مستلزم افترای به خدا است ، بلكه چنین كاری را به هیچ وجه مرتكب نمی شویم .

(الا ان یشاء الله ربنا) - همانطوری كه گفتیم جمله (و ما یكون لنا ان نعود فیها) به منزله این است كه گفته شود: (ما ابدا به كیش ‍ شما بر نمی گردیم ) و چون این قسم حرف زدن از ادب انبیاء دور و به گفتار اشخاص جاهل به مقام پروردگار بیشتر شبیه است ، لذا شعیب (علیه السلام ) اضافه كرد كه (مگر خداوند متعال بخواهد كه ما از راه راست منحرف شویم ) آری آدمی هر چه هم كامل باشد، باز جائز الخطا است ، و ممكن است در اثر ارتكاب گناهی دچار عقوبت پروردگار گردد و سلب عنایت از او شده ، و در نتیجه از دین خدا مطرود گشته ، در ضلالت بیفتد.

اینكه شعیب (علیه السلام ) هم الله تعالی را اسم برد و هم ربنا را برای اشاره به این بود كه الله تعالی همان كسی است كه امور ما آدمیان را اداره می كند، او هم اله (معبود) است و هم رب ، پس اینكه بت پرستان خدای تعالی را اله دانسته و لیكن ربوبیت را از شؤ ون بت ها پنداشته ، یكی را رب دریا و دیگری را رب خشكی یكی را رب آسمان و دیگری را رب زمین و خلاصه هر بتی را رب یكی از شؤ ون عالم دانسته اند، صحیح نیست .

(وسع ربنا كل شی ء علما) - این جمله به منزله تعلیل جمله قبلی است ، گویا كسی از او می پرسد: (بعد از آنكه بطور قطع گفتی هرگز به كیش شما بر نمی گردیم ) دیگر گفتن ان شاء الله چه معنا داشت ؟ شعیب (علیه السلام ) هم در جواب فرموده ، این حرف را برای این زدم كه پروردگار من به هر چیزی عالم است ، و من به آنچه كه او می داند احاطه ندارم و هر علم و اطلاعی را هم كه دارم او به من عطا فرموده ، بنابراین ممكن است مشیت او به چیزهایی تعلق بگیرد كه به نفع یا به ضرر من باشد و من از آن بی خبر باشم ، مثلا ممكن است او بداند كه ما به زودی نافرمانیش خواهیم كرد، و به همین جهت مشیت او تعلق بگیرد به اینكه ما به كیش شما برگردیم ، اگر چه الان به حسب ظاهر از كیش شما متنفریم .

(علی الله توكلنا) - بعید نیست كه ذكر این جمله نیز برای اشاره به همان نكته قبلی باشد، چون خداوند كسی را كه به او اعتماد و توكل می كند از شر هر چیزی كه از آن بترسد حفظ می كند.

(ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین ) پس از آنكه قوم شعیب را در صورتی كه به كیش آنان بر نگردد تهدید به اخراج نمودند، و شعیب هم بطور قطع آنان را از برگشتن به كیش و ملت آنان ماءیوس نمود اینك به خدای خود پناه برده و برای خود و یارانش فتح و پیروزی طلب می كند، و مقصودش از فتح ، همانا حكم كردن بین دو فریق است ، چون فتح بین دو چیز، مستلزم جدا كردن آن دو از یكدیگر است ، و این كلام خود كنایه از یك نحو نفرینی است كه باعث هلاكت قوم است ، و اگر صریحا هلاكت آنان را از خداوند طلب نكرد، و اهل نجات و اهل هلاكت را معلوم نساخت ، برای این بود كه حق را به صورت انصاف بگیرد، و نیز برای این بود كه با علم و اطمینانی كه به عنایت پروردگارش داشته و می دانست كه به زودی او را یاری خواهد نمود، رسوایی و بدبختی نصیب كفار خواهد گردید، خواست تا در حرف زدن رعایت ادب را نموده ، امر را به خدا واگذار نماید، همچنانكه در جمله (فاصبروا حتی یحكم الله بیننا و هو خیر الحاكمین ) آن را مرعی داشت .

(خیر الحاكمین ) و (خیر الفاتحین ) از اسماء حسنای پروردگار است ، و ما در سابق درباره معنای حكم و همچنین در همین گذشته نزدیك درباره معنای فتح بحث نموده و به زودی در تفسیر آیه (و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها) درباره همه اسماء حسنای پروردگار بحث خواهیم كرد.





و قال الملا الذین كفروا من قومه ...





در این جمله كفار، مؤ منین به شعیب و كسانی را كه بخواهند به او ایمان آورند تهدید می كنند، و این همان عمل زشتی است كه شعیب در جمله (و لا تقعدوا بكل صراط توعدون و تصدون عن سبیل الله ) آنان را از ارتكاب آن نهی فرموده بود، و اگر در اینجا از همه اقسام كارشكنی های آنان خصوص این گفتارشان را اسم می برد در حقیقت برای این است كه زمینه را برای جمله (الذین كذبوا شعیبا كانوا هم الخاسرین ) فراهم نماید.

البته احتمال هم دارد كه اتباع در این جمله به معنای ظاهری و عرفی كلمه كه همان پیروی آدمی است ، بوده باشد، و كفار بعد از این گفت و شنودها اطمینان پیدا كرده باشند كه گروندگان به آن حضرت به زودی دنبال وی راه افتاده ، از سرزمین خود مهاجرت می كنند لذا گفته اند: (اگر بدنبال شعیب به راه بیفتید بطور یقین زیانكار خواهید بود) تا به این وسیله شعیب را در مهاجرتش تنها بگذارند،

و به خیال خود از مزاحمتش آسوده گشته و افراد قوم خود را هم از دست نداده باشند، چون كفار تنها با شعیب دشمن بودند و دشمنی آنان با گروندگان به او به خاطر او بود، وگرنه با خود گروندگان هیچ گونه عداوتی نداشتند.

به هر تقدیر آیه مورد بحث چه به معنای اول باشد و چه به معنای دوم ، و خلاصه مقصود از متابعت چه به معنای گرویدن به او باشد و چه به معنای مهاجرت با او، به هر حال به منزله توطئه و زمینه چینی برای جمله (الذین كذبوا شعیبا كانوا هم الخاسرین ) است .





فاخذتهم الرجفه فاصبحوا فی دارهم جاثمین





كلمه (اصبحوا) به معنای (صاروا) (گردیدند، شدند) و یا به معنای (صبح كردند) است ، و معنای آیه ، در آیه مشابه آن در داستان صالح گذشت .





الذین كذبوا شعیبا كان لم یغنوا فیها... كانوا هم الخاسرین





راغب در مفردات خود می گوید: (غنی فی مكان كذا) به این معنا است كه فلانی در فلان مكان زیاد اقامت گزید، تو گویی با اقامت در آن مكان از هر مكان دیگری بی نیاز است و كلمه كان مخفف (كان ) است ، و جهت تخفیفش این است كه بر سر جمله فعلیه در آمده است

بنا به گفته راغب جمله (الذین كذبوا شعیبا...) حال تكذیب كنندگان قوم شعیب را به حال كسی تشبیه می كند كه نتوانسته در وطن اصلی خود زیاد اقامت كند، چون نوعا این گونه اشخاص از جهت نداشتن علاقه و اهل و عشیره و خانه و زندگی به آسانی از وطن چشم می پوشند، به خلاف كسانی كه در وطن خود علاقه دارند و در آن زیاد اقامت گزیده اند كه چشم پوشی از آن برایشان دشوار است تا چه رسد به مردمی كه قرنها و نسلا بعد نسل در سر - زمینی به سر برده باشند.

خدای متعال قوم شعیب را كه چنین مردمی بودند، به مردمی تشبیه نموده كه هیچ علاقه ای به سرزمین خود نداشته اند، زیرا به اندك مدتی و با یك زلزله شدید به دیار خاموشی شتافتند.

كفار خیال می كردند كه شعیب و قومش ضرر خواهند كرد، و لیكن خیالشان باطل شد و خودشان زیانكار شدند (و مكروا و مكر الله و الله خیر الماكرین ).

خدای تعالی به منظور اینكه مفاد آیه مورد استشهاد را در خلال گفتار خود بگنجاند نخست گفتار كفار را كه (شعیب و پیروانش ‍ زیانكار هستند) نقل نموده و پس از آن مساءله نزول عذاب را بطور مبهم ذكر فرموده ، و بیان نكرد كه چه كسانی دچار زلزله شدند، صریحا نفرمود كفار به این عذاب دچار گردیدند، آنگاه پرده از روی این ابهام برداشته صریحا فرمود: (كسانی كه شعیب را تكذیب نمودند زیانكار شدند) و اگر در این سیاق دقت شود معنای مزبور از خلال آن استفاده می شود.





فتولی عنهم ...





از ظاهر سیاق این آیه استفاده می شود كه اعراض شعیب از كفار بعد از نزول عذاب و هلاك ت آنان بوده ، و منظور از خطاب در آن عبرت گرفتن دیگران از سرنوشت آنان بوده و كلمه (آسی ) در جمله (كیف آسی ...) به این معنا است كه چگونه اندوهگین شوم درباره قومی كه كفر ورزیدند.